جملات زیبای حسین پناهی به همراه بیوگرافی

جملات زیبای حسین پناهی به همراه بیوگرافی حسین پناهی در 80 مجموعه سینمایی و تلویزیونی ایفای نقش کرد و او را می توان یکی از شاعران معاصر ایران دانست.

حسین پناهی در 6 شهریور 1335 در روستایی به نام دژکوه از توابع استان کهگیلویه و بویراحمد زاده شد. در سال 1351 به توصیه پدر برای یادگیری علوم دینی به قم رفت و بعد از گذراندن دوران طلبگی با نیت خدمت به مردم در لباس روحانیت به محل تولد خود بازگشت. 

روزی زنی برای طرح سوال و گرفتن پاسخ شرعی نزد حسین پناهی رفت. و از او سوال کرد در روغنی که حاصل چندین ماه زحمت او است فضله موش یافته است. حال از نظر شرعی این روغن نجس است یا خیر؟

پناهی با آن که می دانست همه روغن نجس شده است ولی به دلیل آنکه دست رنج چندین ماهه آن زن از بین نرود به او گفت فضله موش را خارج کند و مقداری از روغنی که در حاشیه فضله بوده است را نیز به دور بریزد. بعد از این اتفاق  او در سال 1354 روحانیت را برای همیشه کنار گذاشت و او به دلیل کناره گیری از روحانیت  برای مدت چندین سال از خانواده خود طرد شد.

جملات زیبای حسین پناهی

حسین پناهی بعد از خلع لباس کردن خود عازم شوشتر شد و مدتی در آنجا به دبیری پرداخت، سپس به اهواز رفت و شغل های گوناگونی را تجربه کرد. او در سال 1360 به تهران آمد و به مدت 4 سال دوره بازیگری و نویسندگی را گذراند. و در سال 1361 وارد عرصه تئاتر و بازیگری شد. اولین تجربه بازیگری حسین پناهی در تلویزیون سریال محله بهداشت بود.

پناهی در رابطه با فعالیتش در عرصه تلویزیون و تئاتر چنین اظهار نظر کرد :

من نه نان و نه غم و نه حتی سینما را هیچگاه جدی نگرفته ام .من برای اتلاف وقت بازی می کنم

بعد از مرگم متوجه خواهید شد که چرا در چنین نقشهای کودکانه ای ظاهر می شوم.

پناهی در بیش از 80 فیلم و سریال به هنرنمایی پرداخته که از معروف ترین آن می توان به سریال آژانس دوستی اشاره کرد. همچنین پناهی علاوه بر بازیگری مشاور فیلم نامه نویس هم بود و بخش هایی از دیالوگ های سریال امام علی را او نوشت.

او در سال 1356 با زنی به نام شوکت ازدواج کرد و ثمره این ازدواج 2 دختر با نام های لیلا و آنا و یک پسر به نام سینا می باشد.

حسین پناهی سال های آخر عمر خود را در تنهایی گذراند و در نهایت در تاریخ 14 مرداد 1383 بنا به گزارش پزشکی قانونی به علت سکته قلبی  فوت کرد. و همچنین جسد حسین پناهی را  4-6 روز بعد از فوتش از منزل او خارج کردند.

یغما گلرویی (شاعر و ترانه سرا) در یادداشتی مرگ پناهی را تلویحا خودکشی دانست ولی خانواده پناهی این گفته یغما را تکذیب کردند. 

سخنان حسین پناهی همراه با تصویر

جملات عاشقانه حسین پناهی 

می دونی “بهشت” کجاست ؟
یه فضای چند وجب در چند وجب !
بین بازوهای کسی که دوستش داری . . .


ماندن به پای کسی که دوستش داری

قشنگ ترین اسارت زندگی است !

بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند ،
چون من که آفریده ام از عشق
جهانی برای تو !

من اگه خـــــــــــــــــــــدا بودم …
یه بار دیگه تمـــــــــــــــوم بنده هام رو میشمردم ببینم که یه وقت یکیشون تنــــــــــــــها نمونده باشه
و هوای دو نفره ها رو انقدر به رخ تک نفره ها نمی کشیدم!!!!

می دانی … !؟

به رویت نیاوردم …! از همان زمانی که جای ” تو ” به ” من ” گفتی : ” شما ”
فهمیدم پای ” او ” در میان است ………..


لنگه های چوبی درب حیاطمان گرچه کهنه اند و جیرجیر می کنند

ولی خوش به حالشان که لنگه ی همند………..!


مگسی را کشتم

نه به این جرم که حیوان پلیدی است، بد است

و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است

طفل معصوم به دور سر من میچرخید

به خیالش قندم

یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به این حد گندم

ای دو صد نور به قبرش بارد

مگس خوبی بود …

من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد

مگسی را کشتم

راســــــتی، دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام…! "حــــال مـــن خـــــــوب اســت” … خــــــوبِ خــــوب

جملات ممنوعه حسین پناهی


جملات حسین پناهی درباره زندگی 

می دانی
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند !!!

دنیا را بغل گرفتیم گفتند امن است هیچ کاری با ما ندارد
خوابمان برد بیدار شدیم دیدیم آبستن تمام دردها یش شده ایم

ميزي براي کار کاري براي تخت تختي براي خواب خوابي براي جان جاني براي مرگ مرگي براي يا يادي براي سنگ این بود زندگی....

ما تماشا چیانی هستیم
که پشت درهای بسته مانده ایم
دیر امدیم خیلی دیر
پس به ناچار
حدس می زنیم
شرط میبندیم
شک میکنیم
و آن سوتر
در صحنه
بازی به گونه ای دیگر در جریان است


باد پرده ها را آرام تکان میدهد
و ما بچه های خوش باور
لب ریز از اضطراب و امید
زوایای نیمه روشن را به هم نشان میدهیم

ما چیستیم ؟!
جز ملکلولهای فعال ذهن زمین ،
که خاطرات کهکشان هارا
مغشوش میکند!

جمله های حسین پناهی


کهکشانها کو زمینم؟
زمین کو وطنم؟
وطن کو خانه ام؟
خانه کو مادرم؟
مادر کو کبوترانم؟
من گم شدم در تو یا تو گم شدی در من ، ای زمان؟…

رخش گاری کشی می کند !

رستم، کنار پیاده رو سیگار می فروشد!

سهراب، ته جوب به خود می پیچد !

گرد آفرید، از خانه زده بیرون !

مردان خیابانی برای تهمینه بوق می زنند !

ابوالقاسم برای شبکه ی سه سریال جنگی می سازد !

وای …

موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند !

چیزی دارد تمام می شود

چیزی دارد آغاز می شود

ترکِ عادت های کهنه

و خو گرفتن به عادت های نو

این احساس چنان آشناست

که گویی هزار بار زندگی اش کرده ام

می دانم و نمی دانم.


پنجره را باز کن

و از این هوای مطبوع بارانی لذت ببر

خوشبختانه

باران ارث پدر هیچکس نیست


کودکی ام را دوست داشتم

روز هایی که به جای دلم

سر زانوی هایم زخمی بود …


خوشا به حالتان که می توانید

بخندید

گریه کنید

همین است

برای زندگی

بیهوده به دنبال معنای دیگری نگردید

وقتی ما آمدیم اتفاق . اتفاق افتاده بود

حال هر کس . به سلیقه خود چیزی می گوید

و در تاریکی گم میشود

جملات حسین پناهی درباره مادر 


و اما تو! ای مادر!
ای مادر!
هوا
همان چیزی ست که به دور سرت می چرخد
و هنگامی تو می خندی
صاف تر می شود…


مادرم می‌گفت: "در راه شعری نخوان که در آن گوشت و پوست و خون و استخوان باشد، زیرا سگهای لاغر زادگاهت سالهاست که آواره خیالند."

به بهشت نمی‌رم، اگر مادرم آنجا نباشد.


جملات قصار حسین پناهی


چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان
نه به دستی ظرفی را چرک میکنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند
و اندکی سکوت......

جمله حسین پناهی درباره پدر 


نیم ساعت پیش ،
خدا را دیدم قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش
سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت
و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد ،
آواز که خواند تازه فهمیدم ،
پدرم را با او اشتباهی گرفته ام !

جمله حسین پناهی درباره فقر


بعضی ها خیلی فقیرند.

تنها داراییشان پول است !

متن حسین پناهی

جملات حکیمانه حسین پناهی 

چگونه چشم بر هم بنهند اسبهای خسته یی که .

اصطبل شان را بر روی گسل ساخته اند ؟

چگونه بخوابم ؟

چه گونه می شود خوابید ؟

چیزهای بزرگ تمام می شوند

این . کوچک ها هستند که میمانند .

این روزها به جای" شرافت" از انسان ها *
فقط" شر" و " آفت" می بینی !*

اجازه … ! اشک سه حرف ندارد … ، اشک خیلی حرف دارد!!!

مگه اشک چقدر وزن داره…؟
که با جاری شدنش ، اینقدر سبک می شیم


می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند …

عکس نوشته حسین پناهی

از
39
رای