احساسات بخش مهمی از زندگی انسان ها را تشکیل می دهد، به طوری که بسیاری از اعمال او نتیجه پاسخ عملی به احساساتش است. احساسات انسان ها تابع عوامل مختلفی است اما شاید بشود همه این احساسات را در مفهوم زیر خلاصه کرد:
از آنجایی که هیچ چیز در دنیای ما مطلق نیست و همه پدیده ها و اتفاق ها، برای مردم مختلف معانی متفاوتی دارند، پس می توان گفت: وقتی شخصی، فقط جنبه های مثبت یک پدیده را می بیند، یعنی به آن پدیده عشق می ورزد؛ پس نسبت به آن پدیده احساس خوشایندی دارد و زمانی که فقط جنبه منفی یک پدیده را می بیند، یعنی به آن پدیده احساس نفرت دارد؛ بنابراین نسبت به آن پدیده احساس ناخوشایندی پیدا می کند.
انواع احساسات و هیجانات برحسب سن
احساسات و هیجانات بخش مهمی از زندگی و رفتارهای ما را تشکیل می دهند که رابطه تنگاتنگی با هم داشته و گاهی معادل یکدیگر به کار می روند. بروز هيجانات و احساسات بر حسب سن، به 2 دسته هیجان های اولیه و هیجان های ثانویه تقسیم می شوند.
هیجانات اولیه:
هیجان هایی هستند که در بدو تولد و در 2 سال اول زندگی ظاهر می شوند مانند شادی، غم، عصبانیت و ترس.
هیجانات ثانویه:
با افزایش سن کودک رشد یافته و به شکل هیجان های ثانویه در کودک ظاهر می شود که شامل خجالت، حسادت و غرور می شوند. به این گونه احساسات و هیجانات خودآگاهی نیز گفته می شود؛ چرا که به دنبال چنین احساسی، احساس خوشایند و ناخوشایند نسبت به خود پیدا می کنیم.
شناخت انواع احساسات
هیجان ها و عواطف نشانه زنده بودن ما هستند و در تمام تصمیم گیری ها و رفتارهای ما نقش دارند. چهار نوع هیجان اصلی عبارتند از: ترس، غم، شادی و خشم، ( احساسات پایه )احساسات دیگر ترکیبی از این 4 نوع هستند. تجارب و ارتباطات اجتماعی ما نیز برگرفته از احساسات و هیجانات ماست.
احساسات چه تاثیری در زندگی انسان ها دارد؟
احساسات خوشایند از قبیل شادی، عشق و.... به ما انرژی می دهند و متقابلا احساسات ناخوشایند مانند غم، ترس و انرژی منفی به ما منتقل می کنند. با اینکه احساسات در زندگی ما مشترک هستند ولی هر یک از ما دنیای هیجانی مخصوص به خود را داریم که به هیچ کس دیگر شبیه نیست و گرچه ما توسط دیگران و محرک های بیرونی برانگیخته شده و احساسات ناخوشایندی همچون خشم و غم را تجربه می کنیم اما نوع نگرش، افکار و برخورد ما نیز در شکل گیری احساساتمان نقش مهمی ایفا می کند.
بنابراین هیجانات یکی از مهم ترین اجزای درونی ما هستند که برخی از آنها از نوع واکنش های ابتدایی اند که ارتباطی با تفکر ندارند و بقیه آنها حاصل تجزیه و تحلیل فکر در ارتباط با موقعیت هستند. به این معنا که احساسات و هیجانات مجموعه ای از عواطف و تمایلات انسان ها و نشانگر این هستند که ما خوشحالیم یا ناراحت. چیزی را می خواهیم یا نمی خواهیم.
بسیاری از احساسات، غیر واقعی و غیرمنطقی هستند یعنی بی دلیل و خود به خود یا بر اساس افکار غلط منتج از سوابق، کج فهمی ها، ترس ها، امیدها یا نیازها بروز می کنند. مثلا اگر به کسی که از عنکبوت می ترسد بگوییم که عنکبوت بی خطر است، ترسش از بین نمی رود؛ و یا کسی که تمام عمرش آرزو داشته پزشک بشود بسیار بیشتر از کسی که چنین انتظاری ندارد پس از رد شدن در کنکور آشفته می شود.
احساسات چیست؟ چگونه به وجود می آید و به چه شکل بروز می کند؟
بنابراین احساسات نتیجه هیجانات جسمی و تفسیر علت آنها هستند و به اشکال مختلفی از جمله خشم، ترس، عصبانیت، شادی، غم، اضطراب، نشان داده می شوند. اگر با حالات هیجانی مثل غم، خشم و اضطراب درست برخورد نشود، می توانند تأثیری منفی بر سلامت جسمانی و روانی ما بگذارند و پیامدهای منفی به دنبال داشته باشند. توانایی مقابله با هیجان ها ما را قادر می سازد تا آنها را در خود و دیگران تشخیص دهیم، نحوه تأثیر هیجان ها بر رفتار را بدانیم و بتوانیم واکنش مناسبی به آنها نشان دهیم. این توانایی شامل توانایی شناسایی هیجان های خود و دیگران و همچنین شناخت تأثیر هیجانات بر رفتار و شامل موارد ذیل است:
- شناخت هیجان های خود و دیگران
- ارتباط هيجانها با احساسات، تفکر و رفتار
- مقابله با ناکامی، خشم، بی حوصلگی، ترس و اضطراب
- مقابله با هیجانهای شدید
راهکارهای غلبه بر احساسات ناخوشایند
بدیهی است که ما کاملا تحت کنترل هیجانها نیستیم بلکه حق انتخاب داشته و می توانیم الگوهای هیجانی سازنده را انتخاب کنیم. بدین منظور شناخت راه کارهای مقابله با هیجانات می تواند کمک کننده باشد. این راهکار ها را در 2 دسته کلی زیر قرار می دهیم:
- راهبردهای شناختی
- راهبردهای رفتاری
«راهبردهای شناختی» غلبه بر احساسات ناخوشایند
اولین گام در مهار احساساتی مانند خشم، ترس و غم این است که به آن حالت ها آگاهی پیدا کنیم و برای رسیدن به این آگاهی باید احساسات و عواطف خود را در هنگام مواجهه با موقعیت های ناخوشایند بشناسیم. این آگاهی ها عبارتند از:
A. آگاهی از احساسات خود
افراد مختلف در برابر محرکهای یکسان، احساسات متفاوتی را تجربه می کنند. فردی در مقابل یک محرک ناخوشایند احساس ناراحتی می کند و دیگری در مقابل همان محرک، احساس خشم می کند. این تفاوتهای هیجانی به تفاوت های ژنتیکی و تفاوت در ساختار و سبک زندگی خانوادگی بستگی دارد. کودکان از طریق الگوبرداری از رفتار والدین خود یاد می گیرند چگونه با موقعیت ها برخورد کنند. آگاهی از این نکته که شخصیت من بیشتر مستعد چه نوع احساسی است، گام بلندی در جهت مقابله با هیجانات ناخوشایند است.
B. آگاهی از افکار خود
شناخت افکار خود، هنگام مواجه شدن با موقعیت های ناخوشایند در شناخت هر چه بهتر خود و کنترل هیجانات به ما کمک می کند. اگر ما به این آگاهی برسیم که در موقعیتهای ناخوشایند، افکاری غیر واقعی در ذهنمان فعال می شود و این افکار قابل کنترل هستند و بتوانیم عوامل ناکارآمدی افکار خود را بشناسیم، آنگاه خواهیم توانست این افکار را تحت کنترل خود درآورده و احساسات ناخوشایند کمتری را تجربه کنیم.
C. آگاهی از چگونگی پردازش رویدادها
هر یک از ما متناسب با ساختار ذهنی خود اطلاعات دریافتی را پردازش می کنیم. به همین دلیل ممکن است مانند شخص دیگری از یک رویداد برداشت یکسانی نداشته باشیم. باید مراقب باشیم که در پردازش دچار یک سو نگیری نشویم. یک سو نگیری یا پیشداوری یعنی اینکه رویدادها را به همان شکلی که دوست داریم، ببینیم نه به شکل واقعی آنها.
D. آگاهی یافتن از خواسته ها و انتظارات خود
اگر کاری مطابق خواسته های ما انجام نشود، چه احساسی را تجربه می کنیم؟ باید بدانیم در مواجهه با موقعیت ها تنها محیط پیرامون ما تعیین کننده نیست بلکه خود ما نیز مؤثر هستیم. با این حال افرادی که خودپنداره ضعیف داشته و انتظارات زیادی از اطرافیان دارند بیشترین احساسات ناخوشایند را تجربه خواهند کرد و برعکس اگر خودپنداره قوی داشته باشند همه موقعیت ها را بر اساس انتظار از دیگران نمی بینند.
«راهبردهای رفتاری» غلبه بر احساسات ناخوشایند
بعد از آگاهی و شناختن احساسات خود در موقعیت های مختلف، باید تصمیم بگیریم؛ چطور به آن ها پاسخ دهیم. در مواجه با کنش های مختلف، چه واکنشی مناسب است؟ و یا چگونه بهترین رفتار را انجام دهیم؟ در رابطه با «راهبردهای رفتاری» غلبه بر احساسات ناخوشایند 2 مدل را بررسی می کنیم:
A. شیوه های بلندمدت
این شیوه در اثر گذشت زمان، آستانه تحمل ما را در مقابل موقعیت های ناخوشایند افزایش میدهد و آرامشی نسبی برایمان به دنبال می آورد. روش هایی مانند ورزش، پیش بینی وقایع و تمرین آرام سازی خود از همین شیوه ها هستند.
B. شیوه های کوتاه مدت
گاهی به روش هایی نیاز داریم که سریع تر به نتیجه رسیده و بتوانیم در همان لحظه هیجان را کنترل کنیم مانند راهبردهایی که برای مقابله با خشم اعمال می کنیم همچون تنفس عمیق، شمردن اعداد، ترک موقعیت، خواندن یک جمله و تلقین برخی جملات. برخی از راههای مناسب و شایع مقابله با احساسات و هیجانات به شرح زیر است:
- انجام کاری که احساس خوبی به انسان میدهد مثل پیاده روی
- پرت کردن حواس
- تنفس عمیق
- درد دل کردن و صحبت با دیگری
- صبر کردن
- مطرح کردن هیجان ها با فردی که باعث این احساس شده
- ورزش کردن و دوش گرفتن
«هوش هیجانی» در غلبه بر احساسات ناخوشایند
هوش هیجانی مجموعه ای از تواناییها است که ما می توانیم بر اساس آن انگیزه خود را حفظ کرده، در مقابل ناملایمات پایداری کنیم، تکانشها و حالات هیجانی شدید خود را کنترل و تنظیم کرده، به موقعیتها و ناملایمات زندگی پاسخ منطقی بدهیم؛ و نگذاریم پریشانی خاطر قدرت فکر ما را خدشه دار سازد. همچنین امیدوار بوده و با دیگران همدلی کنیم. برای چنین کاری ابتدا باید احساسات خود را به خوبی بشناسیم و به احساسات و حالات هیجانی خود برچسب مناسب بزنیم. در مرحله بعدی احساسات و هیجان ها را تنظیم یا کنترل کنیم. یعنی آرامش خود را حفظ کنیم.
استفاده از «مؤلفه های هوش هیجانی» برای غلبه بر احساسات ناخوشایند
1. به کارگیری درست هیجانات
یعنی توانایی ما برای آرامش خود، دور گردن اضطراب ها و افسردگی ها. افرادی که مهارت لازم را دارند با سرعت بیشتری می توانند ناملایمات زندگی را هدایت کنند.
2. حفظ ارتباطات
بخش عمده ای از هنر برقراری ارتباط، مهارت کنترل عواطف است. فقدان این مهارت موجب می شود حتی باهوش ترین افراد در ارتباط های خود احساس عجز کنند.
3. رهبری هیجان ها
یعنی خویشتن داری و به تأخیر انداختن بروز هیجان ها. تسلط بر نفس برای هر نوع پیشرفت لازم است.
4. شناخت عواطف شخصی
توانایی نظارت بر احساسات، در هر لحظه ای برای کسب ادراک نقشی تعیین کننده دارد. ناتوانی در تشخیص احساسات واقعی ما را دچار سردرگمی می کند. افرادی که نسبت به احساسات خود اطمینان بیشتری دارند بهتر می توانند زندگی خویش را هدایت کنند.
5. شناخت عواطف دیگران
این نوع شناخت از اصول اساسی مهارت ارتباط برقرار کردن با مردم است. افرادی که از همدلی بیشتری برخوردارند به نیازها و خواسته های دیگران توجه بیشتری نشان می دهند و این توانایی، آنها را موفق می سازد.