اگر انسانی با صداقت، محترم و سخت کوش هستید، همیشه حقوق دیگران را رعایت می کنید، به دیگران احترام می گذارید، سخت کار می کنید، آدم قابل اعتماد و عادلی هستید، از خشونت متنفر هستید، صدقه می دهید، غیبت نمی کنید، خوش برخورد هستید، زیاد مطالعه می کنید، با تعصب و تبعیض مخالف هستید و همیشه سعی می کنید در مورد دیگران پیش داوری نکنید یا اگر در شرایط، خانواده و محیطی که در آن بزرگ شده اید، طوری بوده که باعث شده شما به این باور سخت معتقد باشید که انسان هایی مانند شما که با دیگران عادلانه رفتار می کنند باید زندگی هم در مقابل آنها منصفانه برخورد کند تا از این طریق پاداش خوبی هایشان را ببینند، باید در افکارتان تجدید نظر کنید. در ضمن شاید فکر می کنید انسان هایی مانند شما باید خوشبخت و موفق باشند و مدام در زندگی پیشرفت کنند. اما عملا اینطور نیست. بسیاری ار افراد با وجودی که آدم خوبی هستند، اما گرفتار رئيس بدی شده اند، چیزی که با این باور مطابقت ندارد. شاید این افراد گاهی با خود می گویند: «من که آدم بدی نیستم، چرا باید گرفتار چنین رئیسی بشم. چرا زندگی با من عادل نیست؟
چقدر خوب می شد اگر در دنیا به هیچ وجه نفرت، تعصب، خشم و استثمار وجود نداشت، چقدر خوب می شد اگر هیچکس نمی دانست درد تجاوز، جنایت، آزار و دروغ یعنی چه. اما در دنیای واقعی، جایی که اغلب اوقات شرایط بسیار نامطلوب هستند، اکثر مواقع دنیا به کام آدمهای بد است و بر عکس اتفاقات ناخوشایند برای آدمهای دوست داشتنی، آرام، متین و خوب می افتد. واقعیت این است که زندگی همه چیز هست، ولی عادل نیست. در حقیقت بسیاری از اتفاقاتی که در دنیا می افتند قطعأ و گاهی جدا از عدالت به دور هستند.
درست است که شواهدی وجود دارد که نشان می دهد آدمهای بد سیرت، هر چقدر هم شهرت، ثروت، و قدرت به دست آورند باز هم نمی توانند آن شادی و خرسندی عمیق و راستینی را که انسان های شریف و صادق از آن بهره مند هستند تجربه کنند؛ البته این موضوع همیشه هم صحت ندارد. ضمنا اکثر مواقع این آدم های پست و بدطینت هستند که صاحب بهترین نعمت ها هستند، حتی سلامتی، از آن طرف انسان های خوب و شریفی هم هستند که در فلاکت و بدبختی به سر می برند.
البته بسیاری معتقدند که آدمهای بد سرانجام در دنیای دیگر مجازات می شوند و سزای اعمال ناشایست خودشان را می بینند.
اما چرا اصرار داشته باشیم که زندگی عادل باشد؟ چرا بخواهیم غیرممکن را ممکن کنیم؟
کسانی که واقعیت و ذات زندگی را کاملا درک کرده اند و فهمیده اند که زندگی عادل و منصف نیست، وقتشان را با غصه و تأسف خوردن و یا گله و شکایت کردن از این وضع تلف نمی کنند. آنها با خواندن رمان های عاشقانه و تخیلی و یا تماشای سریال های خیال انگیز تلویزیونی سعی نمی کنند از این واقعیت فرار کنند. ضمنا برای آرام شدن و فراموش کردن این واقعیت به الکل و یا سایر مواد مخدر و روان گردان ها پناه نمی برند. این انسانها به جای این کار به دنبال پیدا کردن راه حل های سالم و واقع گرایانه هستند تا بتوانند به بهترین وجه زندگی کنند و بیشترین بهره و لذت را از زندگی ببرند. ضمنا آنها خودشان را به تفکر و تعمق صرف برای پیدا کردن معنای زندگی سرگرم نمی کنند. به جای این کارها، آنها راه حل سالم و واقع گرایانه ای انتخاب کرده اند. آنها سعی می کنند تا جایی که می توانند با تحت تأثیر قرار دادن شرایط نامناسب و ناعادلانه زندگی و یا با تغییر دادن آنها کار مثبتی انجام دهند. هر وقت اتفاق و با شرایط ناخوشایندی پیش می آید، سعی می کنند تا جایی که می توانند این شرایط ناعادلانه را تصحیح کنند.
جان کالاهان، از کاریکاتوریست های معروف، در یک حادثه رانندگی دستها و پاهایش فلج شد و وضع اسفناکی پیدا کرد طوری که اگر بقیه عمرش می نشست و به حال و روز خودش غصه می خورد و اشک می ریخت. هیچکس نمی توانست او را سرزنش کند. اما او سرانجام توانست بر این احساس ترحم خودش مسلط شود. سالها طول کشید تا جان توانست اعتیاد به الکل را ترک کند. سپس سعی کرد از یکی از دستهایش که به سختی می توانست حرکت بدهد استفاده کند. او بالاخره موفق شد و تا کنون توانسته است کاریکاتورهای بسیار عالی، خنده دار و در عین حال تکان دهنده ای در باره ناتوانی و معلولیت بکشد. او موفقیت های زیادی به دست آورده است و ضمنا با تلاش و پشتکارش الهام بخش انسانهایی بوده است که سرنوشتی مشابه او داشته اند.
مسلم است که همه ما نمی توانیم با پیامدهای ناعادلانه زندگی برخوردی کاملا یکسان داشته باشیم و یا ضرورتا در این کار به یک اندازه موفق شویم اما تردیدی نیست که داشتن یک زندگی پربار و نیز پذیرش این واقعیت که زندگی همیشه عادل نیست بسیار بهتر از گله و شکایت کردن و یا فرار کردن از این واقعیت است.
شما می توانید در رشد و پرورش فرزندانتان این فلسفه واقع گرایانه را دنبال کنید و به آنها یاد ندهید که خوبی همیشه بر بدی پیروز می شود و زندگی عادل و منصف است. در عین حال آنها را تشویق کنید که عادل، باصداقت، محترم، باشرافت، مهربان، وفادار و دلسوز باشند.
هر وقت اتفاق ناخوشایندی برایتان می افتد که می بینید مستحق آن نیستید و از این بی عدالتی نسبت به خودتان احساس ترحم می کنید، برای از بین بردن این احساس منفی از خودتان بپرسید: «حالا من باید چه کار کنم؟»
در چنین مواقعی یا باید واکنش تان را در برابر آن پیشامد تغییر دهید، یا اینکه باید در نوع نگرش و برخوردتان نسبت به آن پیشامد تغییری ایجاد کنید و یا هر دو.
در نتیجه:
عدالت کامل و پایان خوش در افسانه ها اغلب اتفاق می افتد، اما در زندگی واقعی فقط گهگاهی. این چیز خوبی نیست که زندگی اکثر مواقع عادل و منصف نیست. اما چرا باید اصرار داشته باشیم که زندگی عادل باشد؟ چرا بخواهیم غیرممکن را ممکن کنیم؟ چیزی که فقط باعث می شود شرایط زندگی را برای خودمان سخت تر کنیم. در دنیا بی عدالتی غیرقابل اجتناب است و ما انتخابی نداریم. اما در مورد اینکه در برابر این واقعیت چه واکنشی نشان بدهیم، احساس بدبختی و ناتوانی بکنیم و یا سعی کنیم شرایط را بهتر کنیم، حق انتخاب داریم. این منطقی است که دوست داشته باشیم زندگی با ما عادلانه برخورد کند اما اگر این خواسته به یک توقع تبدیل شود، نتیجه اش ناامیدی و ناکامی است.
اینکه ما عدالت را به بی عدالتی ترجیح می دهیم به این معنی نیست که هر پیامد ناعادلانه ای که در زندگی اتفاق بیفتد نتیجه اش قطعا بدبختی و فلاکت است.
ما مجبور نیستیم این واقعیت را که دنیا اغلب اوقات منصف نیست را دوست داشته باشیم و همچنین این واقعیت نباید ما را از زندگی دلسرد کند.
به یاد داشته باشید که:
زندگی عادل نیست. اما در برابر اتفاقات ناعادلانه طوری عمل می کنیم تا شرایط بهتری ایجاد کنیم.